جدول جو
جدول جو

معنی بواشه

بواشه
چهارشاخ که کشاورزان خرمن کوبیده شده را با آن بر باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بواشه

بواشه

بواشه
چارشاخ دهقان را گویند. و آن چوبی چند باشد به اندام کف دست. و دسته نیز دارد که دهقانان بدان غلۀ کوفته را بر باد دهند تا از کاه جدا شود و آنرا بعربی مدری خوانند. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). اوشین. چارشاخ دهقانان که افزاری است چوبین وشبیه به دست و دارای دسته. و غلۀ کوفته را بدان برباد دهند تا کاه از دانه جدا شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بواده

بواده
باده ها، در تصوف آنچه به طور ناگهانی از عالم غیب به قلب سالک وارد می شود، خواه موجب نشاط و سرور شود، خواه سبب غم و اندوه، جمعِ واژۀ بادِه و بادهَه
بواده
فرهنگ فارسی عمید

لواشه

لواشه
لبیش، تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد
لواشه
فرهنگ فارسی عمید

لواشه

لواشه
پارسی تازی گشته لواشه لوایشه لبیشه ریسمانی برای ستور
لواشه
فرهنگ لغت هوشیار

بتاشه

بتاشه
نوعی از شیرینی است (آنندراج). حلوا از هر قبیل که باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بشاشه

بشاشه
بشاشت. بش. خوشرویی. (ناظم الاطباء). رجوع به بش و بشاشت شود.
لغت نامه دهخدا