جدول جو
جدول جو

معنی آیش بندی

آیش بندی
تقسیم زمین یک مزرعه به قسمت های مختلف که هرسال قسمتی از آن کاشته شود و قسمت دیگر خالی و بیکار بماند تا استعداد پیدا کند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آیش بندی

پیش بندی

پیش بندی
جلوگیری پیش گیری دفع، تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری تمهید: فلان برای مرافعه خود پیش بندی خوبی کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار

پیش بندی

پیش بندی
جلوگیری. دفع. پیشگیری، تمهید مقدمۀ مطلب. تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری: فلان برای مرافعۀ خود پیش بندی خوبی کرده بود، یعنی مقدماتی نیکو آماده ساخته بود
لغت نامه دهخدا

آذین بندی

آذین بندی
زینت و آرایش کردن دکانها و بازارها در ایام جشن و شادمانی
آذین بندی
فرهنگ لغت هوشیار

آیین بندی

آیین بندی
آذین شهر شهر آرای هنگام قدوم شاهی یا بزرگی یا پیش آمدن جشن و سوری
فرهنگ لغت هوشیار

پیش بندر

پیش بندر
محلی در ساحل رود و مانند آن که بارها را بر کرجی یا کشتیهای خود بار کنند و در بندر دریا بکشتیهای بزرگ تحویل دهند
فرهنگ لغت هوشیار

آیین بندی

آیین بندی
آراستن شهر هنگام جشن و شادمانی یا برای ورود شخص بزرگی
آیین بندی
فرهنگ فارسی معین

پیش بندر

پیش بندر
محلی در کنار رودخانه یا ساحل دریا که بارها را از آنجا با قایق یا کرجی به بندر اصلی و کشتی برسانند
فرهنگ فارسی عمید

آذین بندی

آذین بندی
زینت کردن در و دیوار دکان و کوچه و بازار در روزهای جشن و شادمانی، آذین زدن، آذین نهادن، آذین بستن، آیین بندی، چراغانی
فرهنگ فارسی عمید