جدول جو
جدول جو

معنی انگل شناس

انگل شناس
کسی که انگل ها را می شناسد و دربارۀ موجودات آن ها مطالعه و بررسی می کند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انگل شناس

انگل شناس

انگل شناس
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند شخصی که تخصص و تبحر در شناسایی موجودات طفیلی دارد طفیلی شناس
فرهنگ لغت هوشیار

انگل شناس

انگل شناس
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین) ، توسعاً، رز. درخت انگور. (یادداشت مؤلف). رز. تاک. کرم. میو. میوانه:
شاخ انگور کهن دخترکان داد بسی.
منوچهری.
و رجوع به رز و گیاه شناسی گل گلاب ص 162 شود
لغت نامه دهخدا

انگل شناسی

انگل شناسی
علمی که موجودات طفیلیء انگل را مورد تحقیق قرار میدهد طفیلی شناسی
انگل شناسی
فرهنگ لغت هوشیار

انگل شناسی

انگل شناسی
علم به احوال موجوداتی که روی پوست یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی می کنند، طفیلی شناسی
فرهنگ فارسی عمید

انگل شناسی

انگل شناسی
در اصطلاح پزشکی علمی که موجودات طفیلی و انگل را مورد تحقیق قرار میدهد. طفیلی شناسی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

منزل شناس

منزل شناس
راهنما راهشناس کسی که از منازل سفر آگاه است، عارف. یا منزل پی گم کرده. عارف فانی
فرهنگ لغت هوشیار

انجم شناس

انجم شناس
کنایه از منجم و رصد بند. (آنندراج) :
رقیبان لشکر به آیین پاس
نگهبان تر از مرد انجم شناس.
نظامی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

منزل شناس

منزل شناس
آنکه توقفگاههای بین راه را شناسد. آنکه از منازل سفر آگاه باشد:
چو شه دید کآن لشکر بی قیاس
در آن ره نباشند منزل شناس.
نظامی.
زمین را شود میل و منزل شناس
به تری و خشکی رساند قیاس.
نظامی.
نمودند منزل شناسان راه
که چون شه کند کوچ از این کوچگاه.
نظامی.
چو دیدند کآن پیک منزل شناس
به منزل شود بی رقیبان پاس.
نظامی.
بدین گونه مساح منزل شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس.
نظامی.
تو منزل شناسی و شه راهرو
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو.
سعدی (بوستان).
، عارف. (آنندراج). مرد عارف و مجرد. (ناظم الاطباء). رجوع به منازل شناسان شود.
- منزل شناسان پی گم کرده، شناسندگان منزلی که اثر قدم آنجا دیده نمی شودو آن کنایه از عارفان و مجردان فانی باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا