راست ایستاده، بر پا ایستاده، چیزی که آن را روی زمین برپا کرده باشند از قبیل علم یا نیزه و امثال آن ها هج کردن: راست کردن، افراختن، برای مثال گردون علم محنت بر بام تو هج کرد / بینی سخط خویش به کوس و علم اندر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۸)
کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). زجر للکلب. (اقرب الموارد). کلمه ای است که بدان سگ را برانند و از خود دور کنند. این کلمه به صورت های: هَج، هَجا، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، هِج ْ هِج ْ، هِج هِج و هَجاهَجا گفته شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه)