جدول جو
جدول جو

معنی وا رفتن

وا رفتن
سست و بی حال شدن
باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت
آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت
بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن
دوباره به جایی رفتن
تصویری از وا رفتن
تصویر وا رفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وا رفتن

وا رفته

وا رفته
مجددا رفته، باز گشته، رفته، برطرف شده، مضمحل شده متلاشی گردیده له شده، از هم باز شده، گداخته مذاب، سست شده بیحال گشته شل و ول، متحیر متعجب
فرهنگ لغت هوشیار

جا رفتن

جا رفتن
قرار گرفتن قطعه ای در جای اصلی خود
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
جا رفتن
فرهنگ فارسی عمید