جدول جو
جدول جو

معنی نکوبخت

نکوبخت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، طالع مند، نیکوبخت، خجسته فال، مستسعد، فرّخ فال، بلندبخت، نیک اختر، خوش طالع، بختیار، بلنداقبال، خجسته، ایمن، شادبخت، سعید، فرخنده بخت، صاحب دولت، سفیدبخت، اقبالمند، مقبل، فرخنده طالع، صاحب اقبال، جوان بخت، خجسته طالع
تصویری از نکوبخت
تصویر نکوبخت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نکوبخت

نکوبخت

نکوبخت
خوش بخت. سعید. (یادداشت مؤلف). نکواختر. نیکوبخت. نیک بخت
لغت نامه دهخدا

نیکوبخت

نیکوبخت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، جوان بَخت، طالِع مَند، بُلَنداِقبال، خَجَستِه، مُقبِل، سَعید، بُلَندبَخت، صاحِب اِقبال، صاحِب دُولَت، فَرُّخ فال، خَجَستِه فال، فَرخُندِه بَخت، خوش طالِع، اِقبالمَند، اَیمَن، خَجَستِه طالِع، شادبَخت، سِفیدبَخت، نیک اَختَر، فَرخُندِه طالِع، بَختیار، نِکوبَخت، مُستَسعَد
نیکوبخت
فرهنگ فارسی عمید

نکوبختی

نکوبختی
خوش بختی. سعادت. نیک بختی. نکواختری:
نکوبختی و دانش و کلک و تیغ
خدا هیچ ناداشته زو دریغ.
اسدی
لغت نامه دهخدا

نوبخت

نوبخت
نام منجم معروف ایرانی است که در قرن دوم هجری می زیسته است و گویند نسبت خود را به گیو پسر گودرز پهلوان ایرانی می رسانده و نوبختیان یا آل نوبخت از احفاد ویند. وی در دربار منصور خلیفۀ عباسی که به علم نجوم اعتقادی داشت منزلت یافت و از اعاظم درباریان او گشت و منصور به سال 144 هجری قمری مطابق ساعت سعدی که نوبخت استخراج کرده بود به بنای شهر بغداد همت گماشت. نوبخت تا پایان عمرنزد منصور معزز و مقرب زیست و چون پیر و فرسوده گشت، خلیفه فرزند او خرشادماه را به منجمی دربار منصوب و به لقب ابوسهل ملقب کرد. رجوع به ریحانه الادب ج 4 ص 239 و نیز رجوع به آل نوبخت و خاندان نوبختی شود
لغت نامه دهخدا

کوربخت

کوربخت
بدبخت، بداختر، شوربخت، تیره بخت، نگون بخت، بی طالع
کوربخت
فرهنگ فارسی عمید