جدول جو
جدول جو

معنی مستانف

مستانف
کسی که کاری را از سر گیرد، آغاز کننده، استیناف دهنده، پژوهش خواه
تصویری از مستانف
تصویر مستانف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مستانف

مستانف

مستانف
آغاز کننده از سر گیرنده، پژوهشخواه آغاز کننده از سرگیرنده، کسی که در محکمه ای مغلوب شده مرافعه خود را در محکمه بالاتر از سر گیرد استیناف دهنده جمع مستانفین
فرهنگ لغت هوشیار

مستانه

مستانه
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی
مستانه
فرهنگ فارسی عمید

مستانه

مستانه
چیزی که حرکات و سکنات آن بطورمستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه مستانه
فرهنگ لغت هوشیار

مستأنف

مستأنف
آغاز کننده، از سر گیرنده، کسی که در محکمه ای مغلوب شده مرافعه خود را در محکمه ای بالاتر از سر گیرد، استیناف دهنده
مستأنف
فرهنگ فارسی معین

مستانی

مستانی
مزید علیه مست. (آنندراج). مستان. مست. نشوان:
دمی در آن چمن از روی ذوق کردم سیر
غزل سرایان چون عندلیب مستانی.
طالب آملی (از آنندراج).
و رجوع به مست ومستان شود
لغت نامه دهخدا