جدول جو
جدول جو

معنی مادردخت

مادردخت
تودری، گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل با برگ های باریک و کرک دار و گل های زرد و خوشه ای و دانه های ریز و قهوه ای رنگ و لعاب دار، خیس کرده یا دم کردۀ آن را برای تسکین سینه درد و دفع سرفه می خورند و برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صدا نافع است
قدومه، شندله، اوسیمون، جنفج
تصویری از مادردخت
تصویر مادردخت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مادردخت

مادردخت

مادردخت
تودری را گویند و آن تخمی باشد ریزه و آنرا در صفاهان قدومه خوانند. خوردن آن قوت باه دهد. (برهان) (آنندراج). تودری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مادردار

مادردار
آنکه دارای مادر است. آنکه در دامان مادر پرورش یافته.
- پدرمادردار، آنکه دارای اصل و نسب است. کسی که از خاندان مشهور و اصیلی باشد.
، آنکه از مادر خود نگاهداری کند. کسی که هزینۀ زندگی مادر را بعهده دارد. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

مادربختن

مادربختن
مادربه ختن. مادربخطا. توضیح اینکه این ترکیب را به مقابلۀ مادر بخطا ساخته اند چه خطا علاوه بر معنی خودبمعنی سرزمینی خاص است که با ختن غالباً ذکر گردد. (فرهنگ فارسی معین).... حرفی است مهمل به مقابلۀ آن (مادر بخطا) کرسی نشین شده. (آنندراج) :
طعنۀ مشک خطائی زده مادربختن
بسکه پیدا شده مادربخطا در کشمیر.
ملاطغرا (از آنندراج).
و رجوع به ختن و مادربخطا شود
لغت نامه دهخدا