جدول جو
جدول جو

معنی گوشه گیر

گوشه گیر
کسی که در خانه بنشیند و از مردم دوری کند، گوشه گیرنده، گوشه نشین
تصویری از گوشه گیر
تصویر گوشه گیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گوشه گیر

گوشه گیر

گوشه گیر
گوشه گزین: عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید. (حافظ)، زاهد
فرهنگ لغت هوشیار

گوشه گیر

گوشه گیر
تنها و مجرد و خلوت نشین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). منزوی. که گوشه گیرد. معتزل:
گر هنرمند گوشه گیر بود
کام دل از هنر کجا یابد.
ابن یمین.
سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند
رخ از مهر سحرخیزان نگردانند اگر دانند.
حافظ.
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمنزارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید.
حافظ.
سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد.
حافظ.
، زاهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گوشه گیر

گوشه گیر
تنها، عزلت طلب، عزلت جو، کناره گیر، گوشه گیر، گوشه نشین، مجرد، معتزل، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

گوشه گیری

گوشه گیری
در گوشه ای نشستن، گوشه نشینی، انزوا، برای مِثال گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی / شیوه ای می کند آن نرگس فَتّآنکه مپرس (حافظ - ۵۴۸)
گوشه گیری
فرهنگ فارسی عمید

گوشه گیری

گوشه گیری
انزواء، اعتزال، کناره گیری، عزلت، تنهائی، تجرد، زهد، گوشه نشینی
گوشه گیری
فرهنگ لغت هوشیار