جدول جو
جدول جو

معنی گندآب

گندآب
آب گندیده، آب ایستاده و بدبو، جایی که آب های بدبو و کثیف جمع شود
تصویری از گندآب
تصویر گندآب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گندآب

قندآب

قندآب
غنداب و، می شیرین شربت، شراب قندی. قند پهلو. چایی که قند یا شکر در آن حل نکنند بلکه حب قند را در دهن گذارند و چای را به شیرینی آن نوشند
فرهنگ لغت هوشیار

گنداب

گنداب
آب گندیده و بدبوی، باتلاق زمین باتلاقی: بدشت گل و خار و گنداب و چاه مکن رزم کافتد بسختی سپاه. توضیح زمین کما بیش پستی که مقداری آب در آن جمع شده و بخارج راه نداشته باشد تولید باتلاق کند، جایی که آبهای شستشو و گنده در آن رود: گنداب حمام
فرهنگ لغت هوشیار

تندآب

تندآب
دوایی است روان و سیال که هرچه در آن اندازند گداخته گردد و آن را تیزآب گویند... (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تیزآب شود، هر مایع گذارنده ای. (ناظم الاطباء). جریان سریع آب. آبی که جریانی تند و سریع دارد. آب تند:
ز پیرامن دژ یکی کنده ساخت
ز هر جوی تندآب در وی بتاخت.
اسدی.
رجوع به تند شود
لغت نامه دهخدا

قندآب

قندآب
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 51هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. موقع آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 7 تن است. آب از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا