پیچیدگی و به هم بستگی در نخ و ریسمان یا چوب و شاخۀ درخت یا چیز دیگر، بند، پیوند، کنایه از کار مشکل، کنایه از چین و شکن زلف، مقیاس طول معادل یک شانزدهم ذرع گره بستن: گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن گره خوردن: گره پیدا کردن، در هم پیچیده شدن گره دادن: گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن، گره بستن گره زدن: گره بستن، گره دادن، گره در چیزی انداختن