کشتن کرم، دست بازی. ملاعبه. ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی. (یادداشت مؤلف). - کرم کشی کردن، ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش. ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در محضر دیگران بر خلاف ادب. در حضور کسان و بی شرمانه معاشقه و ملامسه کردن زن و مرد. لاسیدن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرم کشتن و ملاعبه شود
مرحمت کردن. از روی لطف و مهربانی دادن. (ناظم الاطباء ذیل کرم کن). لطف کردن. مهربانی کردن: گفت کرم کن که پشیمان شدیم کافر بودیم و مسلمان شدیم. نظامی. خدای را چه توان گفت شکر و فضل و کرم بدین کرم که دگر باره کرد بر عالم. سعدی. کرم کن چنان کت برآید ز دست جهانبان در خیر بر کس نبست. سعدی (بوستان). کرم کن که فردا که دیوان نهند منازل بمقدار احسان دهند. سعدی (بوستان). منعم که نظر به حال درویش کند چندانکه طمع کند کرم بیش کند. سعدی. ز دلبرم که رساند نوازش قلمی کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی. حافظ
در تداول عامه، آنکه موی سر او بشده باشد. داس. دغ سر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کله طاس. کچل. کسی که سرش مو نداشته باشد، اعم از آنکه سرش ریخته یا سرش را تراشیده باشند. بیشتر به کسی که سرش را تراشیده اند گفته می شود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، سر تراشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در تداول عامه، آنکه سرش شبیه به کدو باشد. (فرهنگ فارسی معین)