جدول جو
جدول جو

معنی غنایم

غنایم
غنیمت ها، چیزهایی که در جنگ به زور از دشمن گرفته شود، چیزهایی که بی رنج و زحمت به دست آید، جمع واژۀ غنیمت
تصویری از غنایم
تصویر غنایم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غنایم

غنایی

غنایی
شاخصۀ اثری ادبی که بیان کنندۀ احساسات و عواطف انسان باشد مثلاً شعر غنایی
فرهنگ فارسی عمید

غنائم

غنائم
جَمعِ واژۀ غَنیمه. (اقرب الموارد). مالهای غنیمت. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به غنیمه و غنیمت شود: صدوبیست سر فیل از آن فتح در مرابط فیلان خاص افزود با غنائم بسیار از اموال و اسلحه. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 259). چندان غنائم جمع کرد که آب و آتش نخوردی. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 425)
لغت نامه دهخدا

غنایی

غنایی
محمد. شاعر عثمانی پسر اسکندربک که یکی از شاهزادگان اولاما بود که از ایران آمده بودند. او از صاحبان مقام بود. این بیت از اوست:
دگلدر خط که اطراف لب جانانه گلمشدر
جناب خضر در کیم چشمۀ حیوانه گلمشدر.
(از قاموس الاعلام ترکی)
عبدالوهاب بن محمد حسینی حسنی معموری هندی. او راست: شرح خاقانی مؤلف به سال 1018 هجری قمری رجوع به الذریعه ج 9 ص 792 شود
لغت نامه دهخدا

غنامی

غنامی
مقصد و هدف. غایت و قصاری. یقال: هذا غناماک أن تفعل کذا، ای قصاراک و غایتک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا