معنی عظات عظات عظت ها، چیزهایی که با آن پند می دهند، کلام وعاظ، پندها، جمع واژۀ عظت تصویر عظات فرهنگ فارسی عمید
عظات عظات جَمعِ واژۀ عِظه. (اقرب الموارد). نصیحتها. پندها. اندرزها. رجوع به عظه و عظت شود: اندوه من به روی تو بودی گسارده و آرام یافتی دل من از عظات تو. مسعودسعد. بهر این بو گفت احمد در عظات دائما قره عینی فی الصلاه. مولوی لغت نامه دهخدا
عصات عصات عاصی ها، آنانکه از کسی یا چیزی به ستوه آمده اند، نافرمان ها، عصیان کننده ها، سرکش ها، گناهکارها، جمعِ واژۀ عاصی فرهنگ فارسی عمید