جدول جو
جدول جو

معنی سلاما

سلاما
هر استخوان مجوف از استخوان های کوچک مانند استخوان های انگشتان
تصویری از سلاما
تصویر سلاما
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سلاما

سلامی

سلامی
باد رپیتفک (رپیتفک جنوبی) باد نیمروزی بند انگشت استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
فرهنگ لغت هوشیار

سلامت

سلامت
درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری بی گزند شدن بی عیب شدن، رهایی یافتن نجات یافتن، امنیت، عافیت تندرستی، نجات رستگاری، خلاص از بیماری شفا، آرامش صلح، سالم تندرست: پدرم سلامت است. یا سلامت نفس. نیک نفسی خیر اندیشی. یا بسلامت. به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو. یا به سلامت بودن، سالم بودن، یا بسلامت ماندن، در امان بودن مصون ماندن، یا سرت بسلامت. بتو تسلیت میگویم. بی گزند شدن و بی عیب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار

سلامی

سلامی
استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
سلامی
فرهنگ فارسی معین

سلامت

سلامت
بی عیب شدن، رهایی یافتن، امنیت، تندرستی، نجات، رستگاری، خالص از بیماری، شفا
سلامت
فرهنگ فارسی معین

سلامت

سلامت
تندرستی. در فارسی یای مصدری اضافه می کنند و سلامتی می گویند که فصیح نیست، پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی عیبی، بی گزند شدن، از عیب و آفت رهایی یافتن، مقابلِ ملامت، در تصوف حفظ و رعایت رسوم
فرهنگ فارسی عمید