جدول جو
جدول جو

معنی سجنجل

سجنجل
آیینه، مرآت، آینه، قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس می کند و انسان چهرۀ خود را در آن می بیند، به اندازه ها و شکل های مختلف ساخته می شود
کنایه از هر چیز روشن و پاک
تصویری از سجنجل
تصویر سجنجل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سجنجل

سجنجل

سجنجل
آینه، و این لفظ رومی است. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب). آینه. (اقرب الموارد). آینۀ چینی. (دهار) (زمخشری). آینۀ روئین. (مهذب الاسماء). در رومی آینه است. (المعرب جوالیقی ص 179) :
مهفهفه بیضاء غیر مُفاضه
ترائبها مصقوله کالسجنجل.
امروءالقیس (از المعرب ص 179).
له اذا ادبر لحظ المقبل
کانما ینظر من سجنجل.
؟ (از سندبادنامه ص 200).
زآهن هندی بعشق تیغ او
چینیان چینی سجنجل کرده اند.
خاقانی.
معنبر ذوایب معقد عقائص
مسلسل غدایر سجنجل ترائب.
(منسوب به حسن متکلم).
، زعفران. (دهار) (المعرب جوالیقی ص 179) (آنندراج) (منتهی الارب) (الفاظ الادویه) ، زر و سیم گداخته. (منتهی الارب) (آنندراج). ماء الذهب. (المعرب جوالیقی ص 179).
- سجنجل الارواح، نام کتابی معروف در طلسمات از دهدار است
لغت نامه دهخدا

زجنجل

زجنجل
مانند سجنجل. آینه. (از منتهی الارب). آینه. (ناظم الاطباء). لغتی درسجنجل، آینه. این کلمه رومی است. (از المعرب جوالیقی). و رجوع به سجنجل شود
لغت نامه دهخدا

جنجل

جنجل
گیاهی است از تیره گزنه ها از دسته شاهدانه ها، نباتی است دو پایه و بالارونده و پیچنده. بوی گل هایش معطر و مطبوع و شبیه بوی سنبل الطیب و طعم آن ها تلخ و بااحساس سوزش و گرما همراه است، حشیشه الدینار، رازک، همل
جنجل
فرهنگ فارسی معین