جدول جو
جدول جو

معنی ستیخ

ستیخ
ستیغ، بلندترین تیغۀ کوه، بلندی کوه، سر کوه، تیزی کوه، راست، بلند، راست ایستاده مانند ستون و نیزه، برای مثال خم آورد پشت و سنان ستیخآآآ / بزد تند و برکند هفتاد میخ (فردوسی - لغت نامه - ستیخ)
تصویری از ستیخ
تصویر ستیخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ستیخ

ستیخ

ستیخ
هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه، بلندی سر کوه. یا ستیغ خاصره. تاج استخوان خاصره
فرهنگ لغت هوشیار

ستاخ

ستاخ
شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار

سبیخ

سبیخ
گلوله پنبه، پنبه دارویین پنبه آغشته به دارو، پر افتاده
سبیخ
فرهنگ لغت هوشیار

ستیم

ستیم
خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود تا نشتر نزنند بیرون نیاید
فرهنگ لغت هوشیار

ستیغ

ستیغ
هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه، بلندی سر کوه. یا ستیغ خاصره. تاج استخوان خاصره
فرهنگ لغت هوشیار