جدول جو
جدول جو

معنی ساوآهن

ساوآهن
ریزه های آهن که هنگام سوهان کردن آن می ریزد، برادۀ آهن، سونش آهن
تصویری از ساوآهن
تصویر ساوآهن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ساوآهن

ساوآهن

ساوآهن
سونش و برادۀ آهنی را گویند که از دم سوهان بریزد. (برهان) (آنندراج). براده. (السامی). سونش آهن. (زمخشری) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا

گاوآهن

گاوآهن
آ هنی که بر یوغ استوار کنند و زمین را بدان شیار نمایند آهن جفت خیش سپار فدان: کشاورز بر گاو بندد لباد زگاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گاوآهن

گاوآهن
ابزاری برای کندن و شخم زدن زمین دارای تیغه یا تیغه های فولادی سنگین که به وسیله چهارپا به ویژه گاو بر روی زمین کشیده می شود
فرهنگ فارسی معین

گاوآهن

گاوآهن
آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو می بندند و با آن زمین را شخم می زنند، خیش، خیج، آهن جفت، آهن شیار
فرهنگ فارسی عمید

گاوآهن

گاوآهن
آهنی که بر یوغ است. خیش، آهن جفت، فدان، ایمد. سپار، مجموع گاو و یوغ و چوب و آهن آن. آهنی باشد که بر سر قلبه نصب کنند و زمین را بدان شیار نمایند و او را آهن جفت و سپار هم خوانند. (برهان) (جهانگیری) :
کشاورز و گاوآهن و گاوکوه
کجا در چنین ده کند کارسو.
نظامی (از جهانگیری).
کشاورز برگاو بندد لباد
ز گاوآهن و گاو جوید مراد.
نظامی.
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: باید دانست که گاوآهن عبرانیان بعینه مثل گاوآهن معمول سوریه بوده است و هنگامی که در تحت اختیار عبودیت فلسطینیان گرفتار آمدندپیل و تبر و تیشه و گاوآهن خود به نزد فلسطینیان برده تیز مینمودند (اول شموئیل 13- 20) و برزگر هنگام شیار یک دست خود را به خیش گذارده (انجیل لوقا 9:62) منساس را بدست دیگر میگرفت تا بدینواسطه تمام آن تیغه بالتساوی به زمین فرورود و در مشرق زمین بیش از یک جفت برای زراعت استعمال نمی کردند و اکثر اوقات به یک گاو یا الاغ یا شتری اکتفا میکردند چنانکه فعلاً هم معمول است و اهالی صور یوغ برگردن گاو و الاغ جفت کرده میگذاردند بدون اینکه به آیه ای که در (سفر تثنیه 22:10) وارد شده توجه نمایند و بسا میشد که با بیشتر از یک جفت در مزرعه شیار میکردند چنانکه در (اول پادشاهان 19:19) درباره الیشع و ملازمانش وارد است و چنانکه معلوم است در آن وقت زمین را قبل از آمدن زمستان شیار میکردند تا باران را بخوبی به خود بکشد و اکثر اوقات زمین را دوباره شیار کرده تخم می پاشیدند و خاک بر روی آن برمیگردانیدند
لغت نامه دهخدا

گاوآهن

گاوآهن
کاوآهن. دهی است جزء دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 19 هزارگزی جنوب خاوری خداآفرین و 19 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی، گرمسیر مالاریائی، دارای 140 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

ساویدن

ساویدن
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
فرهنگ لغت هوشیار