معنی رخ گردانیدن
- رخ گردانیدن
- روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رخ گرداندن
واژههای مرتبط با رخ گردانیدن
رخ گردانیدن
- رخ گردانیدن
- روی تافتن روی برگردانیدن
رخ گردانیدن
- رخ گردانیدن
- روی گردانیدن. روگردان شدن. رو گرداندن. پشت کردن. رخ تافتن. روی تافتن:
چون دلارام می زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم.
سعدی
رو گردانیدن
- رو گردانیدن
- رو گرداندن، از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
چرخ گردانیدن
- چرخ گردانیدن
- چرخ گرداندن. هر نوع چرخ را بحرکت آوردن. رجوع به چرخ گرداندن شود
رو گردانیدن
- رو گردانیدن
- رو گرداندن. گذاشتن و ترک کردن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 44). روی گردانیدن. اعراض. لُهیان. (یادداشت بخط مؤلف) : ذأر، رو گردانیدن از چیزی. (منتهی الارب). فجر، فجوره، فجره، رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). و رجوع به رو گرداندن و روگردانی و روی گرداندن شود
رخ گرداندن
- رخ گرداندن
- روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رخ گردانیدن
راه گردانیدن
- راه گردانیدن
- راه خود را تغییر دادن
روی گردانیدن
- روی گردانیدن
- اعراض کردن، پشت کردن
رخت گرداندن
- رخت گرداندن
- جابه جا شدن، نقلِ مکان کردن
