معنی خرب
- خرب
- خراب، نادرست، تباه، ویران، مخروبه مثلاً ساختمان خراب، فاقد حالت عادی مثلاً روحیۀ خراب، از کار افتاده مثلاً دستگاه خراب، گندیده، فاسد مثلاً میوۀ خراب، آشفته مثلاً موی خراب، بی رونق مثلاً بازار خراب، بیمار، بدحال مثلاً حال خراب، بدمست مثلاً مست و خراب
