چراغ کم نور. (آنندراج). عبارت از چراغ بی فروغ. (غیاث). کنایه از چراغ کم سو و کم نور: خدایا سینه ای بی سوز دارم دلی همچون چراغ روز دارم. وحید (از آنندراج). ، آفتاب. (آنندراج ناظم الاطبا). کنایه از آفتاب. (غیاث) : صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد موج اشکم آسمان را حلفه هادر گوش کرد. ؟ (از آنندراج)
چراغ افروزنده. افروزندۀ چراغ. روشن کننده چراغ، مجازاً، بمعنی روشنی بخش: چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانانست مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی. حافظ
جملۀ چراغ تو روشن باد، خطابی دعایی خیرگونه کسبه و تجار را شب هنگام. - چراغ روشن بودن، کنایه است از گرم بودن بازار کسی یا چیزی. کنایه از آنکه دوست و هواخواه کسی بسیار بود یا مشتری چیزی فراوان باشد. مراد حاصل بودن و باثروت بودن. (فرهنگ نظام) : آن لاله رخ که سوخت دل من بداغ او روشن بود همیشه الهی چراغ او. قاضی استرآبادی (از آنندراج). - چراغ روشن گفتن کسی را، کلامی است که درمحل دعای خیر گویند، یعنی مراد حاصل شود. (آنندراج). گرمای بازار خواستن کسی را. پیروزمند و موفق خواستن و آرزو کردن کسی را: از حرف نیک گردد بدخواه با تو دشمن نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن. وحید (ازآنندراج). امشب کز آتش گل گردید باغ روشن پروانه بلبلان را گوید: چراغ روشن. میرفغفور لاهیجانی (ازآنندراج)