جدول جو
جدول جو

معنی پس فرستادن

پس فرستادن
بازگردانیدن، عودت دادن، رد کردن چیزی که کسی فرستاده، بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته شده
تصویری از پس فرستادن
تصویر پس فرستادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پس فرستادن

پیش فرستادن

پیش فرستادن
فرستادن پیش از موعدارسال داشتن قبل از زمان معهود: تقدیم پیش فرستادن، بجلو فرستادن بمقابله اعزام داشتن: برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش فرستادن

پیش فرستادن
فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر، برای مِثال برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی - ۵۲)
پیش فرستادن
فرهنگ فارسی عمید

گل فرستادن

گل فرستادن
ارسال گل برای کسی، (کشتی) کسی را برای مقابله یا کشتی طلبیدن
گل فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیش فرستادن

پیش فرستادن
ارسال داشتن قبل از موعد. فرستادن قبل از زمان معهود و مقرر. دلف، دلیف. (منتهی الارب). تسلیف. (تاج المصادر). تقدیم. (منتهی الارب) ، بجلو فرستادن. بمقابله فرستادن. برابر آوردن:
که قیصر سپاهی فرستاد پیش
از آن نامداران و گردان خویش.
فردوسی.
برگ عیشی بگور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

گل فرستادن

گل فرستادن
کسی را برای مقابلۀ خود طلبیدن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا

مو فرستادن

مو فرستادن
در جوف کاغذ مو گذاشتن و برای معشوقه فرستادن به نشان آنکه تن من در هجر تو مانند موی لاغر و نحیف گشته است. (از ناظم الاطباء). موی دادن. (آنندراج). چون کسی به زنی عاشق شود و وصالش دست ندهد موی در کاغذی پیچیده در قوطی یا حقه گذاشته پیش معشوقه می فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و نحافت بود در محنت هجر اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او هم در جواب مو می فرستد:
می فرستم به تو از زلف تو مویی یعنی
اشتیاقم به وصال تو ز حد بیرون است.
خان خالص (از آنندراج).
و رجوع به مو دادن شود
لغت نامه دهخدا