معنی پا به پا کردن
- پا به پا کردن
- این پا و آن پا کردن، کنایه از مسامحه کردن، کنایه از مردد بودن، درنگ کردن در کاری یا رفتن به طرفی، در علم حسابداری قرض و طلب خود را با دیگری برابر ساختن و طلب او را بابت طلب خود قبول کردن، تهاتر
واژههای مرتبط با پا به پا کردن
پا به پا کردن
- پا به پا کردن
- مردد بودن، درنگ کردن
پا به پا بردن
- پا به پا بردن
- دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن
پا بر جا کردن
- پا بر جا کردن
- استوار کردن، اثبات تاکید، پایدار کردن
زا به را کردن
- زا به را کردن
- کسی را ناچار از ترک جا و مکان مالوف خود کردن، حیران و سرگردان کردن
جا به جا کردن
- جا به جا کردن
- چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
جا به جا کردن
- جا به جا کردن
- Relocate
جا به جا کردن
- جا به جا کردن
- перемещать , тасовать , отклонять
جا به جا کردن
- جا به جا کردن
- umziehen, mischen, umleiten
جا به جا کردن
- جا به جا کردن
- переміщати , тасувати , відхиляти
