جدول جو
جدول جو

معنی اهل خرد

اهل خرد
مردم خردمند، صاحبان خرد، مردمان عاقل، خردمندان، البّاء، ذوی الالباب، ذوی العقول، اولوالالباب، اهل عقول برای مثال بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد (سعدی - ۸۵)
تصویری از اهل خرد
تصویر اهل خرد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اهل خرد

اهل خرد

اهل خرد
خردمند. باخرد. عاقل:
کجا عقل یا شرع فتوی دهد
که اهل خرد دین به دنیی دهد.
سعدی.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان بزشتی برد.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا

چهل مرد

چهل مرد
یکی از ابزار گیوه کشی و آن آلتی است که پس از رد شدن تسمه از کرباس تخت گیوه جهت مهار کردن آن بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار

سال خرد

سال خرد
دختر یا پسر که کمتر از پنج سال داشته باشد، تحویل سال، هنگام تحویل سال، گردش سال، برای مِثال گریان به یاد روی تو رفتم ازاین جهان / چو طفل سال خرد که گریان به خواب شد (محمدقلی سلیم - لغتنامه - سال خرد)
سال خرد
فرهنگ فارسی عمید