جدول جو
جدول جو

معنی ادبا

ادبا
ادیب ها، کسانی که علم ادب می دانند، سخن سنج ها، سخن دان ها، بافرهنگ ها، دبیرها، معلم ها، جمع واژۀ ادیب
تصویری از ادبا
تصویر ادبا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ادبا

ابدا

ابدا
هرگز هیچگاه هگرز کتارچه آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را. ظرف زمان است برای تاکید در مستقبل نفیا و اثباتا همیشه جاویدان، هرگز هگرز هیچ هیچوقت، بهیچ روی بهیچوجه معاذالله پر گس پر گست
فرهنگ لغت هوشیار

احبا

احبا
جمع حبیب حبیبان دوستان: (درد احبا نمی برم به اطبا) (سعدی)
احبا
فرهنگ لغت هوشیار

ادعا

ادعا
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
فرهنگ لغت هوشیار

ادبی

ادبی
از پارسی ادبی ادبیک منسوب به ادب آنچه پیوستگی و ارتباط با ادب داشته باشد نوشته هایی که با فنون ادبی بستگی داشته و درباره ادبیات باشد
فرهنگ لغت هوشیار

ادباء

ادباء
ادبمندان جمع ادیب ادب دارندگان ادب دهندگان مردمان صاحب ادب و فرهنگ
فرهنگ لغت هوشیار