معنی ابرو فراخی - فرهنگ فارسی عمید
معنی ابرو فراخی
- ابرو فراخی
- خوش خویی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تازه رویی، بشر، طلاقت، انبساط، مباسطت، هشاشت، مباسطه، تحتّم، تبذّل، روتازگی، بشاشت
تصویر ابرو فراخی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ابرو فراخی
ابرو فراخی
- ابرو فراخی
- گشاده رویی بشاشی بشاشت خوشرویی خوش منشی خوش خویی تازه رویی خوش خلقی شکفته رویی
فرهنگ لغت هوشیار
ابروفراخی
- ابروفراخی
- گشاده روئی. بشاشی. بشاشت. خوشروئی. خوش منشی. خوشخوئی. تازه روئی. خوش خلقی. شکفته روئی:
دل شه در آن مجلس تنگبار
به ابروفراخی درآمد بکار.
نظامی
لغت نامه دهخدا