کنایه از گره بر ابرو انداختن برای نشان دادن خشم یا ناخرسندی خود، اخم کردن، برای مثال او کرده ترش گوشۀ ابرو ز سر خشم / من منتظر لب که چه دشنام برآید (امیرخسرو - ۲۵۷)
ترشرویی کردن. گره بر ابرو افکندن. خود را عبوس نشان دادن. اخم کردن. کراهت نمودن: شکر یزدان طوق هر گردن بود نی جدال و روترش کردن بود. مولوی. تَکَرﱡه، رو ترش کردن. (منتهی الارب). و رجوع به روترش شود