جدول جو
جدول جو

معنی یخچه

یخچه
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، آب بسته، ژاله، سنگک، پسنگک، سنگچه، سنگرک، شهنگانه، پسکک، شخکاسه برای مثال یخچه می بارید از ابر سیاه / چون ستاره بر زمین از آسمان (رودکی - ۵۰۹)
تصویری از یخچه
تصویر یخچه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یخچه

یخچه

یخچه
یخ کوچک، ژاله و تگرگ را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (برهان). تگرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری) (لغت فرس اسدی) (فرهنگ اوبهی). ژاله. (غیاث). بَرَد. غراب. رضاب. عضرس. سقیط. (منتهی الارب). سنگک. حب قر. حب المزن. (یادداشت مؤلف) :
یخچه می بارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان.
رودکی.
، مجازاً دندان معشوق:
یخچه بارید و پای من بفسرد
ورغ بربند یخچه را ز فلک.
رودکی.
در عنبر تو لاله در بسد تو لؤلؤ
در غنچۀ تو نسرین در یخچۀ تو آذر.
بدرشاشی.
و رجوع به تگرگ و ژاله شود
لغت نامه دهخدا

اخچه

اخچه
بنگرید به آقچه ریزه زر، سکه زر و مهر درم از زر و نقره، مطلق زر و سیم، روپیه. ترکی کهله مهر زر مهر سیم، مترسک، آب بهر
فرهنگ لغت هوشیار

میخچه

میخچه
مصغرِ میخ، میخ کوچک، در پزشکی ورمی سفت و سخت شبیه تاول که از تکثیر سلول های طبقه شاخی پوست در روی دست یا پا پیدا می شود
میخچه
فرهنگ فارسی عمید

اخچه

اخچه
آقچه، سکۀ سیم یا زر، پول طلا یا نقره، زر یا سیم مسکوک، اقچه
اخچه
فرهنگ فارسی عمید

مخچه

مخچه
مرکز عصبی که در زیر مغز و پشت بصل النخاع قرار گرفته و عمل آن تنظیم انقباضات عضلانی و موازنه بدن است
فرهنگ لغت هوشیار