جدول جو
جدول جو

معنی هماورد

هماورد
حریف، هم نبرد، نسبت دو نفر با هم که با یکدیگر نبرد کنند، هماویز
تصویری از هماورد
تصویر هماورد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هماورد

هماورد

هماورد
هریک از دو کس که با یکدیگر جنگ کنند نسبت بدیگری هماورد است حریف رقیب
فرهنگ لغت هوشیار

زماورد

زماورد
نواله. (دهار) (مهذب الاسماء). طعامی که از تخم مرغ و گوشت ترتیب دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب است و فیروزآبادی آن را در ذیل ’ورد’ آورده است. (از اقرب الموارد). بزماورد. نواله. لقمۀ قاضی. لقمۀ خلیفه. نرگس خوان. نرگسۀ خوان. نرجس المائده. مُیَسَّر. مُهَنّا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی از طعام که از گوشت و تخم مرغ ترتیب دهند. معرب است و عامه آن رابزمارود گویند. (منتهی الارب). رجوع به المعرب جوالیقی ص 173 و بزماورد شود
لغت نامه دهخدا

هلاورد

هلاورد
قصبۀ وخش است، شهری است با کشت وبرز و روستاهای بسیار و مردمان تیرانداز و جنگی. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا