سخی. بخشنده. باذل. پهلودار. (حاشیۀ تاریخ سیستان). نان رسان. نان دهنده. که معاش دیگران تعهد و تأمین کند. که رزق و معیشت اطرافیان و زیردستان رساند: چنو بخشنده و نان ده اگرگوئی که هرگز به سیستان برنیامد. (تاریخ سیستان). نان دهانم بدین کله داری نانخورانم بدان گنهکاری. نظامی (هفت پیکر)
آنکه ناک فروشد. آنکه مشک مغشوش دهد: مشک و پشکت یکی است تا تو همی ناک ده را ندانی از عطار. سنائی. کز برای نام داند مرد دنیا علم دین وز برای دام دارد ناک ده مشک تتار. سنائی. به شام ناک ده و آفتاب راه نشین به صبح آینه کردار و ماه مارافسا. مجیر بیلقانی. ناک دهان صبا و شمال به بوی فوحات هوایش نافۀ ازاهیر شکافته. (مرزبان نامه). رجوع به ناک شود
بذل و بخشش. بخشنده و دست و دلباز بودن. به اطرافیان و زیردستان مدد رساندن و با بذل و بخشش معاش ایشان را تأمین کردن. نان رسانی: کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده فرماندهی است. سعدی