معنی محصد محصد داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، جاخشوک، جاخسوک، خاشوش، منگال، مخلب، جاغسوک تصویر محصد فرهنگ فارسی عمید