معنی گرو کشیدن گرو کشیدن چیزی را تا وصول طلب خود از بدهکار در گرو نگه داشتن، گروکشی کردن تصویر گرو کشیدن فرهنگ فارسی عمید
گرو کشیدن گرو کشیدن در گرو خود نگاهداشتن چیزی را تا قرض مدیون در موعد مقرر تادیه شود فرهنگ لغت هوشیار
گرو کشیدن گرو کشیدن به گرو نگاه داشتن چیزی را تا وام در موعد مقرر ادا گردد. چیزی را بتصرف خود آوردن تا ملک آن وام خود را بپردازد یا بوعده خود وفا کند لغت نامه دهخدا
فرو کشیدن فرو کشیدن پایین کشیدن، فرود آوردن، به زیر آوردن، عنان مرکب کشیدن و در جایی فرود آمدن، برای مِثال سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن / ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد (حافظ - ۲۶۰) فرهنگ فارسی عمید
گر کشیدن گر کشیدن افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، شُعلِه زَدَن، گُر زَدَن، اِشتِعال، اِلتِهاب، تَوَقُّد، تَلَهُّب، ضِرام، اِضطِرام فرهنگ فارسی عمید