چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند، گروگان، شرط بندی، کنایه از گرفتاری گرو باختن: مغلوب شدن در شرط و قمار گرو بردن: پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار گرو بستن: شرط بستن بر سر چیزی گرو دادن: چیزی را به رهن به کسی دادن گرو ستاندن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو ستدن گرو ستدن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن گرو کردن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن گرو کشیدن: چیزی را تا وصول طلب خود از بدهکار در گرو نگه داشتن، گروکشی کردن گرو گذاشتن: چیزی را به عنوان گرو نزد کسی گذاشتن، گرو گذاردن، گرو نهادن گرو گرفتن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردنچیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند، گروگان، شرط بندی، کنایه از گرفتاری گِرو باختن: مغلوب شدن در شرط و قمار گِرو بردن: پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار گِرو بستن: شرط بستن بر سر چیزی گِرو دادن: چیزی را به رهن به کسی دادن گِرو ستاندن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو ستدن گِرو ستدن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن گِرو کردن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن گِرو کشیدن: چیزی را تا وصول طلب خود از بدهکار در گرو نگه داشتن، گروکشی کردن گِرو گذاشتن: چیزی را به عنوان گرو نزد کسی گذاشتن، گرو گذاردن، گرو نهادن گِرو گرفتن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن