جدول جو
جدول جو
Ads

معنی گرو

تصویری از گرو
تصویر گرو
گرو
چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند، گروگان، شرط بندی، کنایه از گرفتاری
گرو باختن: مغلوب شدن در شرط و قمار
گرو بردن: پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
گرو بستن: شرط بستن بر سر چیزی
گرو دادن: چیزی را به رهن به کسی دادن
گرو ستاندن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو ستدن
گرو ستدن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
گرو کردن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
گرو کشیدن: چیزی را تا وصول طلب خود از بدهکار در گرو نگه داشتن، گروکشی کردن
گرو گذاشتن: چیزی را به عنوان گرو نزد کسی گذاشتن، گرو گذاردن، گرو نهادن
گرو گرفتن: گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
فرهنگ فارسی عمید