گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
نوعی مار که سر بزرگ دارد، مار بزرگ، کفچه مار، برای مِثال این یکی شرزه ای ست خیره شکر / وآن دگر گرزه ای ست هرزه گرای (انوری - ۴۵۱)، بدی مار گرزه ست ازاو دور باش / که بد بتّر از مار گرزه گزد (ناصرخسرو - ۲۷۳)
گرز که عربان عمود گویند. (برهان) : چو من گرزۀ سرگرای آورم سرانتان همه زیر پای آورم. فردوسی. خنجر بیست منی گرزۀ پنجاه منی کس جز او کار نبسته ست مگر رستم زر. فرخی. ارزنی باشد به پیش حمله اش ارژنگ دیو پشه ای باشد به پیش گرزه اش پور پشنگ. منوچهری. هم اکنون بدین گرزۀ صدمنی برآرمش از آن چرم آهرمنی. اسدی. برو حمله ای برد چون شیر مست یکی گرزۀ شیرپیکر بدست. نظامی. لگد کوبۀ گرزۀ هفت جوش برآورده از گاوگردون خروش. نظامی