جدول جو
جدول جو

معنی کلک

کلک
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کول، آکو، پژ، اشوزشت، کوکن، کوف، شباویز، مرغ شب آویز، هامه، بوف، چوگک، پسک، بیغوش، بوم، بایقوش، کلیک، مرغ حق، کوچ، چغو، پشک، مرغ شباویز، مرغ بهمن، پش، کنگر
تصویری از کلک
تصویر کلک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کلک

کلک

کلک
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، بَردی
قلم نی، گیاه نی
تیر، برای مِثال ز پرّ و ز پیکان کلک تو شیر / به روز بلا گردد از جنگ سیر (فردوسی - ۳/۱۴۶)
چهار دندان تیز درندگان
کلک
فرهنگ فارسی عمید

کلک

کلک
مَکر، حیلِه، فَریب، غَدر، قَلّاشی، کَید، دِلام، خُدعِه، نِیرَنگ، سَتاوِه، تُنبُل، ریوْ، گول، چارِه، شَید، دُویل، اِحتیال، تَزویر، دَغَلی، خاتولِه، رَوَغان، تَرفَند، نارُو، گُربِه شانِی، اِشکیل، شِکیل، حُقِّه، دَستان، تَرب
کنایه از نیرنگ باز، زرنگ مثلاً عجب آدم کلکی است
منقل، آتشدان
نوعی قایق که با چوب، تخته و چند خیک بادکرده درست می شود و به وسیلۀ آن از روی آب عبور می کنند
نیشتَر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نِشتَر، نیسو، نیشو، مِبضَع
کچل کوچک
کنایه از شوم، نحس
گاو میش نر جوان
کلک زدن: حیله کردن
کلک
فرهنگ فارسی عمید

کلک

کلک
خدعه، فریب، نیرنگ، حیله پارسی تازی گشته کلک کرجی گونه ای از چوب و نای و مشک باد کرده پیزر بردی: (گیا و دوخ و کلک و پنبه زار و کتان و کنب)، بغل آغوش: (کسی را که درد آیدش دست و کلک علاجش کنندی بتدمین و دلک)، (بنقل رشیدی) پشم نرمی باشد که از بن موی بز با شانه بر آورند و از آن شال و مانند آن بافند و تکیه و نمد و کپنک و غیره مالند: (گه شست باب دیده رویش گه برد بشانه کلک مویش)، (نظامی) احول لوچ کاژ: (از فروغش بشب تاری نقش نگین (از فروغش شب تاری شده مرنقش نگین. دهخدا) ز سر کنگره بر خواند مرد کلکا)
فرهنگ لغت هوشیار