جدول جو
جدول جو

معنی صناع

صناع
صانع ها، آفریننده ها، سازنده ها، کسانی که چیزی با دست خود می سازند، صنعتگرها، پیشه ورها، جمع واژۀ صانع
تصویری از صناع
تصویر صناع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صناع

صناع

صناع
جَمعِ واژۀ صانع: صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابلۀ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421). وقتقونوین را بر سر اسیران و صناع بگذاشت تا آن زمستان در آن جایگه مقام کردند. (جهانگشای جوینی). رجوع به صانع شود
لغت نامه دهخدا

صناع

صناع
حمصی وی را با دعبل بن علی حکایتی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

صداع

صداع
درد سر سر درد دردسر (بطور عام)، یا صداع شقی. دردی که در یک جانب سر حادث شود، موجب زحمت مزاحمت. یا صداع مگس. مزاحمتی که مگس ایجاد کند
فرهنگ لغت هوشیار

مناع

مناع
منع کننده، بسیار بازدارَنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازِع، حابِس، زاجِر، مُعَوَّق، رادِع،
بخیل، ممسک
مناع
فرهنگ فارسی عمید