جدول جو
جدول جو

معنی شاه دارو

شاه دارو
بهترین دارو، دارویی که از همۀ داروها بهتر و سودمندتر باشد، برای مثال شاه دارو بود شراب، ولی / زو چو بر حد اعتدال خوری (؟- مجمع الفرس - شاه دارو)، شراب
تصویری از شاه دارو
تصویر شاه دارو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شاه دارو

شاه دارو

شاه دارو
دارویی که از همه داروها سودمند تر باشد بهترین دارو عالیترین دوا: شاه دارو بود شراب بلی زو چو بر حد اعتدال خوری. (جوامع الحکایات)، شراب باده
فرهنگ لغت هوشیار

شاهدارو

شاهدارو
دارو که در اهمیت اثر نوع ممتاز خود باشد، (آنندراج)، داروی شاه، دوای شاه، (انجمن آرا)، مجازاً شراب انگوری را گویند، منیری در شرفنامه این نام گذاری را به جمشید منتسب داشته است و داستانی از پیدا آمدن انگور و شراب نقل کرده که ظاهراً مأخوذ از نوروزنامۀ منسوب به خیام و داستان شیمران شاه و کنیزک و پیدا آمدن درخت رزست:
صاحبا از کرم دریغ مدار
شاه داروی لطف از این پژمان،
طیان مرغزی (از جهانگیری)،
شاه دارو بود شراب ولی
زو چو بر حد اعتدال خوری،
؟ (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

جان دارو

جان دارو
تریاقی که حفظ جان کند و زندگی بخشد نوش دارو، تریاک افیون
جان دارو
فرهنگ لغت هوشیار

پیه دارو

پیه دارو
مخلوطی از پیه ولوئی برای گرفتن شکافهای صاروج حوض و جز آن ترکیبی ازپیه و پنیه که برای سد کردن سوراخ پهلوی شیر آب انبار و جز آن کنند
فرهنگ لغت هوشیار

شاه دانه

شاه دانه
گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بَنگ، فَنگ، بَنج، زُمُرُّد گیاه، زُمُرُّدگیا، شاهدانَج، شَهدانَج، کَنَودانه
شاه دانه
فرهنگ فارسی عمید

جان دارو

جان دارو
دارویی که حفظ جان کند و زندگی دوباره ببخشد، نوش دارو، تریاق، پادزهر، داروی ضدزهر، برای مِثال جان نالان را به داروخانۀ گردون مبَر / کز کَفَش جان داروی بی سم نخواهی یافتن (خاقانی - ۳۶۱)، ازبین بَرندۀ ناراحتی، برای مِثال ای سخنت مُهر زبان های ما / بوی تو جان داروی جان های ما (نظامی۱ - ۱۱)
جان دارو
فرهنگ فارسی عمید

سیاه دارو

سیاه دارو
فاشَرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سِپیدتاک، سِپیتاک، سِفیدتاک، ماردارو، هِزارشاخ، هِزارکِشان، هِزارجِشان، هِزاراَفشان، اَرجالون، بَرْوانیا
سیاه دارو
فرهنگ فارسی عمید