معنی سر دواندن - فرهنگ فارسی عمید
معنی سر دواندن
- سر دواندن
- سر دوانیدن، کسی را معطل و سرگردان کردن و وعدۀ امروز و فردا دادن
تصویر سر دواندن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سر دواندن
سر دواندن
- سر دواندن
- با کسی امروز و فرداکردن. به تأخیر انداختن. به دفعالوقت با او گذرانیدن. سر گردانیدن. با وعده دروغ کسی را معطل کردن
لغت نامه دهخدا
سر وازدن
- سر وازدن
- سر باز زدن، سر تافتن، سر برتافتن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
سر وازدن
- سر وازدن
- اعراض کردن. (آنندراج) (غیاث). سر باززدن:
عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اند
غافلانند که بر دولت خود پا زده اند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا