جدول جو
جدول جو

معنی سبز قدم

سبز قدم
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نحس، بدقدم، منحوس، بداغر، بدشگون، نامیمون، بدیمن، شنار، نافرّخ، تخجّم، شمال، پاسبز، نامبارک، میشوم، مرخشه، سیاه دست، سبز پا، خشک پی، مشوم
تصویری از سبز قدم
تصویر سبز قدم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبز قدم

سبز شدن

سبز شدن
به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مِثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب - لغت نامه - سبز شدن)،
کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت، برای مِثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
سبز شدن
فرهنگ فارسی عمید

بد قدم

بد قدم
بد گام سبز پا خشک پی آنکه قدمش نامبارک باشد شوم نامبارک بدیمن مقابل خوشقدم
فرهنگ لغت هوشیار

بی قدم

بی قدم
مُرَکَّب اَز: بی + قدم، بیگام.
- دم بی قدم، گفتار بدون کردار. سخن بی عمل. حرف بدون اقدام:
بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بی قدم تکیه گاهیست سست.
سعدی.
، لاکتاب. بی دین. مشرک، در تداول عامه و لوطیان، دشنام گونه ای است بمعنی کافر، بی دین. (یادداشت مؤلف)، رجوع به کتاب شود
لغت نامه دهخدا