معنی رو گردانیدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی رو گردانیدن
رو گردانیدن
رو گرداندن، از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
تصویر رو گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رو گردانیدن
رو گردانیدن
رو گردانیدن
رو گرداندن. گذاشتن و ترک کردن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 44). روی گردانیدن. اعراض. لُهیان. (یادداشت بخط مؤلف) : ذأر، رو گردانیدن از چیزی. (منتهی الارب). فجر، فجوره، فجره، رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). و رجوع به رو گرداندن و روگردانی و روی گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
رخ گردانیدن
رخ گردانیدن
روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رُخ گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
روا گردانیدن
روا گردانیدن
روا کردن. رجوع به روا کردن شود
لغت نامه دهخدا
روی گردانیدن
روی گردانیدن
روی گرداندن. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). اضراب. لفت. لفته. (یادداشت مؤلف). ضرب. تلوی. کصوم. طی. هت. (منتهی الارب). اعراض. تصییر. (ترجمان القرآن). رجوع به روی گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
رخ گردانیدن
رخ گردانیدن
روی گردانیدن. روگردان شدن. رو گرداندن. پشت کردن. رخ تافتن. روی تافتن: چون دلارام می زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم. سعدی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.