علامت مفعول صریح (بی واسطه) که بیشتر با مفعول می آید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمی آورد مثلاً فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید، (حرف اضافه) برای، بهر، از جهت، از پی، برای مثال ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گردن ورا داده ایم (فردوسی - ۱/۳۱۸) (حرف اضافه) مال، از آن، متعلق به مثلاً مرا، تو را، او را، این خانه تو راست، گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی / دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را (سعدی۲ - ۳۰۶) (حرف اضافه) در مورد قسم به کار می رود، برای مثال سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ - ۴۹۶) (حرف اضافه) در باب، دربارۀ، در حق، (حرف اضافه) به مثلاً او را گفتندعلامت مفعول صریح (بی واسطه) که بیشتر با مفعول می آید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمی آورد مثلاً فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید، (حرف اضافه) برایِ، بهرِ، از جهتِ، از پیِ، برای مِثال ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گردن وُرا داده ایم (فردوسی - ۱/۳۱۸) (حرف اضافه) مالِ، از آنِ، متعلق به مثلاً مرا، تو را، او را، این خانه تو راست، گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی / دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را (سعدی۲ - ۳۰۶) (حرف اضافه) در مورد قسم به کار می رود، برای مِثال سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ - ۴۹۶) (حرف اضافه) در بابِ، دربارۀ، در حقِ، (حرف اضافه) به مثلاً او را گفتند