جدول جو
جدول جو

معنی دار

دار
تیر چوبی بلند و عمودی که بر سر آن حلقه و ریسمان می بندند و محکومین به اعدام را به آن حلق آویز می کنند، تیر یا چوبی که در سقف خانه می اندازند
چهارچوبی که برای بافتن فرش و گلیم کاربرد دارد مثلاً دار قالی، درخت مثلاً امرود دار، دیو دار، سپیددار (سپیدار)، سرخ دار، تن ما چو میوه ست و او میوه دار / بچینند یک روز میوه ز دار (اسدی - ۴۱۱)

خانه، سرا، دیار، کنایه از دنیا
داشتن، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً آبدار، پول دار، چیزدار، خزانه دار، دردار، دسته دار، راه دار، مال دار، نامدار، وام دار
دار زدن: به دار آویختن
دار عقبی: کنایه از خانۀ آخرت، جهان دیگر
دار غرور: کنایه از سرای خودخواهی و خودبینی، دنیا، برای مثال دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی - ۲۰۸)
دار فانی: سرای میرا، کنایه از دنیا
دار فنا: سرای نیستی، کنایه از دنیا، دارالفنا، برای مثال ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه / زآن پیش که گویند که از دار فنا رفت (حافظ - ۱۸۰)
دار قرار: سرای آرامش، جهان جاوید، آخرت، کنایه از بهشت، دارالقرار
دار قمامه: جای اجتماع مردم، خانۀ زنان بدکار، عبادتگاه ترسایان، دارالقمامه
دار مکافات: جهان کیفرها، کنایه از دنیا
دار و برد: کنایه از کروفر، گیر و دار، برای مثال بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با داروبرد (فردوسی - ۳/۱۹۱)
تصویری از دار
تصویر دار
فرهنگ فارسی عمید