خفه خفگی، حالتی که به واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می دهد و گاه سبب مرگ می شود، فشردگی گلو، خپه، خبه، خپک، اختناق، کیارابرای مثال تا بمیری به لهو باش و نشاط / تا نگیرد ابر تو گرم خبک (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۹)
فشردن گلو بود. خبه. خفه کردن باشد. (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج). خپاک. خباک: هیچ خردمند را ندید بگیتی تا خبک عشق او نبود برومند. آغاجی (از فرهنگ اسدی). تا بمیری بلهو باش و نشاط تا نگیرد ابر تو گرم خبک. خسروی. مانند آن کسی که مر او را کنی خبک. لبیبی. بعهد عدل تو دزدان معذب خبه اند خنک کسی که بود ایمن از عذاب خبک. شمس فخری (از انجمن آرای ناصری). ، سیاهی روی که از غم و اندوه پدید آید و آنرا تاسه و تفسه نیز گویند بتازیش کلفه خوانند. (از شرفنامۀمنیری)