جدول جو
جدول جو

معنی حظر

حظر
باز داشتن، منع کردن، بازداشتن و منع کردن کسی از چیزی، حرام کردن
تصویری از حظر
تصویر حظر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حظر

حظر

حظر
حجر. (تاج المصادر بیهقی). منع. بازداشتن. (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). تحریم. حرام کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). حظره. حظاره. بازداشتن کسی را از چیزی. مقابل اباحه و آن عملی است که در ترک آن ثواب و در فعل آن عقاب است. (تعریفات) ، حظیره ساختن، حظرمال، بندکردن شتران و گوسفندان را در حظیر، حظر شی ٔ، گرد کردن چیز. جمع کردن چیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حار

حار
گرمی گرم تبسا سوزنده سوزان گرم مقابل بارد: دوای حار. یا حار رطب. گرم تر
فرهنگ لغت هوشیار

حجر

حجر
بازداشتن، منع کردن، کسی را از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه کنار، دامان، آغوش پناه کنار، دامان، آغوش پناه
فرهنگ لغت هوشیار