جدول جو
جدول جو

معنی چشمه نور

چشمه نور
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
تصویری از چشمه نور
تصویر چشمه نور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چشمه نور

چشمه نور

چشمه نور
کنایه از خورشید و آفتاب. چشمۀ نوربخش، کنایه از روشنایی خورشید. کنایه از خور و مهر و آفتاب:
چشمۀ نور منا خاک چه مأواگه تست
که فدای سر خاک تو پدر باد پدر.
خاقانی.
رجوع به چشمۀ نوربخش شود
لغت نامه دهخدا

چشمه نوش

چشمه نوش
آبِ زِندِگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، چِشمِۀ حِیوان، ماالحَیاة، جان فَزا، آبِ حَیات، آبِ حِیوان، آبِ بَقا، آبِ خِضر، شَربَتِ حَیَوان، چِشمِۀ خِضر، چِشمِۀ حَیات، چِشمِۀ اِلیاس، نوشاب، چِشمِۀ زِندِگی، عِینُ الحَیات، جان اَفزا
چشمه نوش
فرهنگ فارسی عمید

چشمه هور

چشمه هور
کنایه از خُورشید، چشمِۀ آفتاب، چِشمِۀ آتش فِشان، چِشمِۀ خاوَری، چِشمِۀ روز، چِشمِۀ روشَن، چِشمِۀ سیماب، چِشمِۀ سیماب ریز، چِشمِۀ گَرم، چِشمِۀ نور، چِشمِۀ نوربَخش، آیینۀ آسِمان، آیینۀ چَرخ، آیینۀ خاوَری، بانوی مَشرِق، بور بیجادِه رنگ، تابِۀ زَر، خُسرُو سیّارِگان، خُسرُو مَشرِق، زُورَق زَرّین، سیماب آتَشین، شَهسَوارِ فَلَک، عَروسِ چَرخ، نَیِّرِ اَعظَم، شیرسَوارِ فَلَک، باشۀ فَلَک، شاهِدِ روز، شَهسَوارِ سِپِهر، شَهسَوارِ گَردون، صَدَفِ فَلَک، صَدَفِ روز، صَدَفِ آتَشین، عَروسِ خاوَری، عَروسِ روز، عَروسِ فَلَک، غَضبان فَلَک، یاقوتِ زَرد، زَرّین تُرَنج، زَرّین کاسِه
چشمه هور
فرهنگ فارسی عمید

چشمه شور

چشمه شور
دهی است جزء دهستان فمرود بخش حومه شهرستان قم که در 60 هزارگزی شمال قم و 8 هزارگزی خاوری راه شوسۀ قم به تهران واقع است و 50 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ لب شور. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، شترداری و هیزم کشی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی از طایفۀشاهسون می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

چشمه هور

چشمه هور
آفتاب. (ناظم الاطباء). کنایه از خورشید و نور آن. چشمۀ نور:
نور گیتی فروز و چشمۀ هور
زشت باشد به چشم موشک کور.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا

چشمه نهور

چشمه نهور
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 52 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع است. جلگه و گرمسیر است و 72 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

چشمه نوش

چشمه نوش
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 17 هزارگزی شمال خاوری کنگاور و 6 هزارگزی خاور شوسۀ کرمانشاه بهمدان واقع است. دشت و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات دیمی و آبی، تریاک و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

چشمه نوش

چشمه نوش
کنایه از آب حیات است. (انجمن آرا) (آنندراج). آب حیات. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود، کنایه از دهان معشوق است. (انجمن آرا) (آنندراج). دهان معشوق. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود
لغت نامه دهخدا

چشمه خور

چشمه خور
آفتاب. (ناظم الاطباء). قرص خورشید. خورشید:
بفسرد چون نمک ز چشمۀ خور
چشمۀ خور ز آذر تیغش.
خاقانی.
نور گیتی فروز چشمۀ خور
زشت باشد بچشم موشک کور.
سعدی.
بگفت آنچه دانست و شایسته گفت
بگل چشمۀ خور نشاید نهفت.
سعدی.
رجوع به چشمۀخورشید شود
لغت نامه دهخدا