جدول جو
جدول جو

معنی تنبل ساختن

تنبل ساختن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، چپ رفتن، مکایدت کردن، گول زدن، نارو زدن، شید آوردن، غدر اندیشیدن، غدر داشتن، پشت هم اندازی کردن، سالوسی کردن، فریفتن، گربه شانه کردن، اورندیدن، خدعه کردن، نیرنگ ساختن، حقّه زدن، کید آوردن، دستان آوردن، مکر کردن، غدر کردن، ترفند کردن، تبندیدن
تصویری از تنبل ساختن
تصویر تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تنبل ساختن

تنبل ساختن

تنبل ساختن
حیله ساختن. مکر کردن. جادو کردن:
گربزان شهر بر من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند.
رودکی
لغت نامه دهخدا

تنزل ساختن

تنزل ساختن
دربیت زیر بمعنی جایگاه و محل فرود ساختن آمده است:
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغایی و پرگوی چو بلبل.
منجیک
لغت نامه دهخدا

گنبد ساختن

گنبد ساختن
بنا کردن گنبد قبه ساختن، سرین خود را آماده عمل بد کردن
گنبد ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

متنبه ساختن

متنبه ساختن
آگاه ساختن بیدار کردن هشیار ساختن آگاه کردن هوشیار کردن: هر گاه حضرت شاه از این حکایت تحاشی مینماید او را متنبه سازد
فرهنگ لغت هوشیار

چنبر ساختن

چنبر ساختن
حلقه ساختن. طوق و قلاده ساختن:
زین سخن صدهزار چنبر ساخت
همه در گردن وزیر انداخت.
نظامی.
رجوع به چنبر و چنبر ساز شود
لغت نامه دهخدا

توسل ساختن

توسل ساختن
وسیله ساختن: به شفاعت او به حضرت سلطان توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343)
لغت نامه دهخدا

تندی ساختن

تندی ساختن
خشونت کردن. خشمگین شدن. سختی و خشم ساز کردن:
فرودش چنین پاسخ آورد باز
که تندی ندیدی تو تندی مساز.
فردوسی.
بدو گفت بندوی کای سرفراز
ز من راستی جوی و تندی مساز.
فردوسی.
چنین گرم بد روز و راهی دراز
نکردم ترا رنجه تندی مساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

گنبد ساختن

گنبد ساختن
کنایه از سرین خود برداشتن برای فعل بد. (غیاث) (آنندراج) :
فرداست که بهر یک لب نان پسرت
گنبد سازد به صنعت چارمنار.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا