جدول جو
جدول جو

معنی پیش قطار

پیش قطار
شتری که در قطار جلوتر از همه باشد، نخستین شتر از شتران قطارکرده
تصویری از پیش قطار
تصویر پیش قطار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیش قطار

پیش قطار

پیش قطار
پیش اشتر پیش کوس نخستین شتر از شتران قطار کرده: هر سر مو کوکب خورشید چهر ناقه مگو پیش قطار سپهر. (وحید)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش قطار

پیش قطار
شتریکه پیش از دیگران بقطار رود. (آنندراج). نخستین شتر از شتران قطار کرده:
هرسر مو کوکب خورشیدچهر
ناقه مگو پیش قطار سپهر.
وحید (در تعریف ناقه).
بقادری که بدریای بیکران سخن
مرا بر اشترک موج کرد پیش قطار.
زلالی
لغت نامه دهخدا

پیش کنار

پیش کنار
دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه بازار. جلگه، معتدل مرطوب، دارای 1266 تن سکنه. آب آن از غازیان رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم. شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیش حصار

پیش حصار
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن. واقع در 3 هزارگزی باختر فومن. کنار راه فرعی فومن به ماسوله. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 208 تن سکنه. آب آنجا از چشمۀ پیشه حصار و رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج و توتون سیگار و جالیز کاری و شغل اهالی زراعت و زغال فروشی. و راه آن اتومبیل رو است و 3 باب دکان دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیش طاق

پیش طاق
پارسی است پیشتاک، دروازه، پیشگاه آستان صحن خانه، دروازه بلند قصر دروازه عظیم کاخ پادشاهان و امیران
فرهنگ لغت هوشیار

پیش کار

پیش کار
برابر شغل. مقابل عمل. حاجب بزرگ امیرعلی قریب... در پیش کار ایستاده، کارهای دولتی را راندن گرفت. (تاریخ بیهقی) ، پیش جنگ. بمیدان جنگ. بمعرکۀ کارزار: امیر برنشست و پیش کار رفت با نفس عزیز خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113). با این مقدار مردم جنگ پیوست و به تن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا