جدول جو
جدول جو

معنی پرازده

پرازده
تکۀ گلوله کرده از خمیر آرد گندم به اندازه ای که یک نان پخته شود، زواله، چونه
تصویری از پرازده
تصویر پرازده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرازده

پرازده

پرازده
گلوله ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند چانه چونه، تکه اضافی که از گلوله خمیر میگیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگترباشند، آرد خشکی که زیر گلوله خمیر پاشند، نان کوله رفته در تنور
فرهنگ لغت هوشیار

پرازده

پرازده
گلوله ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند، چانه، چونه، تکه اضافی که از گلوله خمیر می گیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگتر باشد، آرد خشکی که زیر گلوله خمیر پاشند، نان کوله رفته در تنور
پرازده
فرهنگ فارسی معین

پرازده

پرازده
چانه. چونه. پاره ای از خمیر باشد که بجهت یک ته نان گرد و گلوله کرده باشند. (برهان). آرد خمیرکرده باشد که آنرا بجهت نان گرد و غند ساخته باشند و آنرا زواله نیز گویند و بهندی پره نامند. (جهانگیری) (رشیدی) ، ثُوَینا آرد خشکی که زیر پرازده گسترند. (منتهی الارب) (در مادۀ ثَوَن َ) ، کونه یعنی قسمتی که از بن گروهۀ خمیر گیرند آنگاه که گروهه بزرگتر ازاندازۀ مقصود باشد. فرزدق، نان کوله رفتۀ در تنور
لغت نامه دهخدا

ترازده

ترازده
از دهات هزارجریب و دودانگه. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 122 و ترجمه وحید ص 164 شود
لغت نامه دهخدا

پرانده

پرانده
پراندوه:
بگفت و دل و جان ازو برگرفت
پرانده همی ماند اندر شگفت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

درازده

درازده
دهی است از دهات نور، جزء دهات و آبادیهای مازندران. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو)
لغت نامه دهخدا