جدول جو
جدول جو

معنی بخولق

بخولق
فرورفتگی بالای سم اسب که حلقۀ بخو را در آنجا می بندند، خرده گاه
تصویری از بخولق
تصویر بخولق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بخولق

بخولق

بخولق
ترکی زولا نگاه فرو رفتگی بالای سم ستور که زولانه را آنجا می بندند فرو رفتگی بالای سم اسب که حلقه بخورا در آنجا بندند
فرهنگ لغت هوشیار

بخولق

بخولق
فرورفتگی بالای سم اسب که حلقۀ بخو را در آنجا بندند. (فرهنگ فارسی معین). بخولیک. و رجوع به مادۀ زیر شود، بت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صنم. (تاج العروس). فغ. بغ. وثن. طاغوت. جیت. نَصْب. نَصَب. (یادداشت مؤلف). ج، بِدَدَه، ابداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بتخانه. صورتخانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نگارخانه. (یادداشت مؤلف). خانه ای که در آن اصنام و تصاویر باشد وگفته اند خود صنم. ج، بدده. (از ذیل اقرب الموارد) ، بهره ای از هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نصیب. (تاج العروس) ، عوض، جدایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : لا بد، نیست جدایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چاره. (منتهی الارب). چاره. علاج. (غیاث اللغات). گریز. گزیر. مُلْتَدّ. محاله. حَدَد. (یادداشت مؤلف). لا بُدَّ لک منه، نیست ترا چاره ای از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لا بد،چاره ای نیست. (زمخشری). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

بخول

بخول
زفتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بخل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا