ببغا. طوطی. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (ازناظم الاطباء). در لغت فرس بپغا را بیغا نیز خوانده اند و بای فارسی را یای تحتانی دانسته اند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). و اصل آن هندی است و نام آن نیزهندی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : هوا چون پشت شاهین شد زمین چون سینۀ بپغا ز صلصل ساخته غلغل ز بلبل ساخته عنقا. قطران تبریزی، کنایه از نقاش و مصور. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ببغان. (دزی ج 1 ص 50). طوطی. ببغاء. توتک. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی) ، پا گرفتن، قائم و استوار شدن: چو شیخ شهر ترا دید در نماز افتاد دمی اگرچه بپا ایستاد باز افتاد. غنی
لقب ابوالفرج عبدالواحد مخزومی شاعر ابن ابی نصر (متوفی بسال 398 هجری قمری) است بجهت لثغت زبان او. (منتهی الارب). بجهت فصاحت و لطف سخن این لقب را به وی داده اند. (از انساب سمعانی). شاعری خوشگوی بود و خدمت سیف الدوله را درک کرد و او را رسائلی است و شعر او سیصد ورقه است. (از ابن الندیم). رجوع به ابوالفرج ببغاء شود